سپیده میخاد بیاد ایران
خبرخبرمیخایم بیایم ایران
آره درست دیدید برای تعطیلات عید میخایم بیایم ایران اینقد خوشحالم بعد از شش ماه خونوادهامون می بینیم هرچند مدتش کمه شاید یه ده روزی بشه ولی همین خدا روشکر و یه کم از دلتنگی هامون کم میشه
این روزا مشغول خرید سوغاتی و عیدی برای ایرانیم نمیشه دست خالی رفت دیگه مخصوصا برای بچه ها البته اگه سپیده جون بذاره هر وقت میریم فروشگاه همش دنبالشیم که دست به چیزی نزنه یا باید تو اتاق پرو دنبالش بگردیم یا اینکه بچه ها رو دور خویش جمع می کنه یه بار هم همسری صدام زد گفت بیا ببین سپیده رو ببین رفتم دیدم پیش چند تا خانم و ایساده و چنان دست تکون میده به حساب اینکه داشت براشون حرف میزد اونا هم که چنان ذوق کرده بودن و خوششون آومده بود و می گفتن اسمش چیه ولی تلفظ سپیده براشون سخت بود و ما معنی اسم سپیده رو بهشون می گفتیم
الّبته با یه بد شانسی هم مواجه شدیم ، دو شب پیش داشتیم می رفتیم فروشگاه وسط راه ماشینمون دچار مشکل شد و خاموش شد و دیگه مجبور شدیم زنگ بزنیم به تامینات یا همون بیمه خودمون و ماشین رو تا در خونه حمل کردن و من وسپیده با یکی از همکارن همسری زحمت کشیدن و به خونه رسوندن و الان همسری ماشین بردن نمایندگی برای تعمیر خداکنه زود تعمیر بشه چون کلی از خریدام مونده
تا یادم نرفته بگم تاریخ پروازمون جمعه شب ساعت 2 و به وقت تهران فکر کنم4 و نیم بشه راستشو بخاین از پرواز در شب یه کم استرس دارم از بس مستند سقوط هواپیماها رو دیدم . خوب بگذریم هرچه خدا بخاد.بعدش دوباره بعد از ظهر برای عسلویه بلیط داریم که عموی سپیده زحمت رزرو رو کشیدن اونا هم ساکن قم هستن و برای عید باما میان بوشهر(کنگان)
اگه دوست دارین عکسارو ببینین برین ادامه مطلب
خوب خستم شددیگه مجبور شدم یه جایی پیداکنم بشینم تا شما خریدتون تموم شه
مامانی از این تاید بزرگا بگیر باصر فه ترهاااااااااااا
ای خوب دارم جوراب انتخاب می کنم دیگه ماماااااااااااااااااااان همش میگین دست نزن
موهای در هم ریخته وصورت کاکائو مالیده
مامان اینا از دستم بگیر آخه جای من نیست خوب
اینجاهم سپیده ودختر خانمای تونسی در جلسه کنفرانس هستن
اینم وزنه بردار ما که میخاد دو توب با هم بلند کنه