سپیده آشپز باشی
سلام به مامانا ونی نی های گل و گلاب
هر وقت میخام برم تو آشپزخونه میبینم سپیده بدو بدو زودتر از من به آشپزخونه رسیده چون اگه پاش به آشپزخونه برسه و ببینه من درحال آشپزی یا هم زدن چیزی هستم اون هم گیر میده که بغلش کنم که ببینه دارم چه کار می کنم این روزا این کاراش برام عادی شده اگه لباسمو بکشه می فهمم منظورش چیه
ولی برای اولین بار که این کارو کرد نمی فهمیدم منظورش چیه همش لباسمو می کشید که بغلش کنم خوب منم همین کارو می کردم می دیدم نه این دختر این جوری راضی نمی شه هی همش اخم و قهر می کرد بعد دیدم ای کلک قاشقمو میخاد که غذا رو هم بزنه اگه بدونین که چقدر برای من وبابایش جالب بود و چقدر هم ذوق کردیم و باباییش زود رفت دوربین آورود تا از شیطنتش عکس بگیره تا وقتی بزرگ شد ببینه که برای خودش چه هنرمندی بوده
چاره نداشتیم مجبور شدیم اونو بذاریم رو کابینت تا اینجوری راضیش کنیم و دست از سرمون برداره
اینجا دیگه هر چه بهش می گفتی بسه مگه راضی میشد و قاشقو ازش میگرفتیم که بیاریمش پایین اعتراضشو باداد زدن نشون میداد